جاسوس فقط یک جاسوس نیست

جاسوس فقط یک جاسوس نیست

پرونده‌ی «دابل ایجنت‌ها در سینمای جاسوسی»

جاسوس فقط یک جاسوس نیست!

زهرا صادقی

 PDF

«من وقتی در حال بوسیدن بچه‌ها نیستم، در حال دزدیدن آبنبات چوبی‌شان هستم1».

جفری پلت2 (شکار اکتبر سرخ3)

مایکل کین در نقش جان پرستون

مایکل کین در نقش جان پرستون

وجود جنگ‌ها، سیاست‌های پیچیده، روابط پنهانی سیاسی و مشکلات بین کشورها برای عاشقان سینما به جز پدید آمدن آثاری در قالب فیلم‌های تریلر، جاسوسی، جنگی و . . . چه سود دیگری می‌تواند داشته باشد؟

فیلم‌های جاسوسی به طور کلی از یک یا چند جاسوس، عده‌ای از کارکنان سیستم‌های امنیتی کشورها و سران این سیستم‌ها تشکیل شده‌اند؛ و همانطور که از عنوان این ساب‌ژانر مشخص است یکی از مهم‌ترین اجزای یک فیلم جاسوسی وجود جاسوس در آن است. این شخصیت‌ها از جذاب‌ترین و ماندگارترین شخصیت‌های سینمایی هستند؛ اما اگر جاسوس کشوری به طور همزمان با کشور مقابل هم ارتباط برقرار کند و اطلاعات و رازهای کشوری که برای آن کار می‌کند را با آن‌ها در میان بگذارد، در این صورت ما یک جاسوس دوجانبه4 خواهیم داشت.

شاید بتوان گفت پیدا کردن جاسوس‌های دوجانبه در فیلم به اندازه پیدا کردن قاتل در میان چند مظنون لذت‌بخش است. اما کارگردانان این شخصیت‌ها را چگونه بازتاب می‌دهند؟ برای درک بهتر این موضوع و تحلیل آن فیلم «پروتکل چهارم5» ساخته‌ی جان مکنزی6 (۱۹۸۷) را با بازی مایکل کین7، پیرس برازنان8 و ایان ریچاردسون9، به عنوان نمونه انتخاب می‌کنیم.

فیلم با جان پرستون10 و ورود او به خانه‌ی خیانتکاری در سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا11 شروع می‌شود که اسرار بریتانیا را به آفریقای جنوبی فرستاده است. پرستون می‌فهمد که در واقع اطلاعات محرمانه به مسکو فرستاده شده است و به همین‌ خاطر بر خلاف دستورات سران سازمان عمل می‌کند. در نتیجه او را که یک مأمور سرکش و زیرک است، از خدمات امنیتی به محافظت از بنادر و فرودگاه‌ها می‌فرستند، اما با این‌حال حتی در این موقعیت شغلی نیز او متوجه می‌شود که اجزای یک بمب اتمی کوچک در انگلستان کشف شده است.

در مقابل جان پرستون، والری پتروفسکی12 با بازی پیرس برازنان قرار دارد که یک عامل سرخ است و برای ژنرال گوورشین13 کار می‌کند و به‌عنوان مأمور برای منفجر کردن این بمب اتمی فرستاده شده در نزدیکی پایگاه هوایی آمریکا انتخاب می‌شود. سازمان امنیت روسیه14 امیدوار است که آمریکایی‌ها بخاطر این حادثه هسته‌ای محکوم و از انگلستان بیرون رانده شوند؛ اتفاقی که عملاً ناتو را نابود خواهد کرد.

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

در این میان که هر دو مأمور در دو جناح شوروی و بریتانیا تلاش دارند به مقصود خود دست یابند، سازمان اطلاعات انگلیس توسط سر نایجل ایرواین15 با بازی ایان ریچاردسون رهبری می‌شود؛ و سر نایجل با سیستم امنیتی روسیه و ژنرال کارپوف16 (یکی از سران سیستم امنیت روسیه) در ارتباط است. در واقع هم سر نایجل و هم ژنرال کارپوف به نوعی جاسوس‌های دوجانبه‌ی فیلم محسوب می‌شوند. سرانجام در پایان فیلم پرستون به هویت واقعی جاسوس‌های دوجانبه پی می‌برد، گرچه وقتی با استرس به دنبال پسرش اطراف را نگاه می‌کند ترسی از درون در چشم‌هایش نمایان است.

همان طور که در مقدمه گفته شد دابل ایجنت‌ها (جاسوس‌های دوجانبه) شخصیت‌هایی هستند که برای سیستم امنیتی هر دو کشور کار می‌کنند و اطلاعات را رد و بدل می‌کنند، که هرکدام از آن‌ها به دلایل مختلفی تصمیم می‌گیرند تا با کشور مخالف و دشمن همکاری کنند. گاهی این تصمیم در فیلم نشان داده می‌شود، گاهی هم نه.

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

 صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

چیزی مثل دروغ

در پروتکل چهارم، دابل ایجنت (نایجل) بسیار موذیانه عمل می‌کند و کارگردان نیز به جز نشان دادن پلان‌های معمولی از زندگی او وجه خاصی از این شخصیت را به مخاطب نشان نمی‌دهد. شاید این فکر به ذهن خطور کند که چگونه چنین فرد فعال و وفاداری می‌تواند به کشورش خیانت کند؟ ولی حقیقت این است که در فضایی مانند فیلم‌های جاسوسی به همه‌ چیز و همه کس باید مظنون بود و از همه باید انتظار خیانت و دروغ داشت. خود فیلمساز در پرداخت شخصیت، یا به عبارتی در روایت کردن این شخصیت، اندکی دروغ می‌گوید؛ یک دروغ مصلحتی و پاک تا در پس پرده مخاطب را با دروغ بزرگتری یعنی جاسوس دوجانبه بودن یک شخصیت روبه‌رو کند که قطعاً برای روایت کردن داستان‌ها و فیلم‌های جاسوسی استفاده از این نوع دروغ لازم و ضروری است.

همچنین چهره‌ی سرد، جدی، موذیانه و باهوش ایان ریچاردسون نیز در این نقش به ما کمک می‌کند که جاسوس بودن او و خیانتش را باور کنیم و این امکان را بدهیم که او در حال مخفی کردن و دروغ گفتن است. وقتی او مشغول گفتگویی پنهانی با ژنرال کارپوف، پس از اتفاقات رخ داده پیشین است و ناگهان پرستون را می‌بیند که به آن‌ها خیره شده، در چشمان او هم ترس و هم تنفر موج می‌زند. طبیعتاً اشخاصی که وارد سیستم‌های امنیتی و جاسوسی می‌شوند باید بتوانند به خوبی دروغ بگویند، وگرنه دروغ‌های بدی خواهند شنید، دروغ‌هایی که می‌تواند به قیمت ازدست دادن زندگی‌شان باشد.

5. ایان ریچاردسون در نقش فرانسیس یورکاهارت

ایان ریچاردسون در نقش فرانسیس یورکاهارت

تقابل شخصیت اصلی و جاسوس‌های دوجانبه و فاش شدن هویت واقعی آن‌ها همواره جذابیت داشته است. جاسوس‌های دوجانبه خود را به شخصیت اصلی نشان می‌دهند و مستقیم (یا غیر مستقیم) در مقابل شخصیت اصلی به خیانت خود اعتراف می‌کنند، امری که در نهایت یک جور اعتراف فرامتنی در مقابل مخاطب است. برای مثال در فیلم «گنجشک سرخ17» زمانی که ژنرال ولادیمیر آندرویچ کورچنوی18 با بازی جرمی آیرونز19 در مقابل دومینیکا اگوروا20 به خیانتش اعتراف می‌کند و سپس در آپارتمانش آماده مرگ می‌شود، فیلم تا چه اندازه چهره متفاوتی از یک جاسوس را نشان می‌دهد که تمام اهداف خود را پیش برده است ولی حالا در برابر یک دختر جوان مجبور است دروغی که سال‌ها با آن زندگی می‌کرده را شرح بدهد.

جرمی آیرونز در نقش ژنرال ولادیمیر آندرویچ کورچنوی

جرمی آیرونز در نقش ژنرال ولادیمیر آندرویچ کورچنوی

معمولاً در فیلم‌های جاسوسی، جاسوس‌های دو جانبه سوال‌هایی می‌پرسند و یا حرف‌هایی می‌زنند که در مورد خودشان بیشتر از هرچیز صادق است. برای مثال در پروتکل چهارم؛ سر نایجل به جورج برنسون21، یکی از افرادی که به بریتانیا خیانت کرده است، می‌گوید «تو به کشورت خیانت کردی. تو مقدار نامشخصی اطلاعات نظامی رو به مسکو فرستادی، و زندگی مردان و زنان بریتانیایی رو به خطر انداختی22». این در صورتی است که خود سر نایجل درحال خیانت به کشورش است. اینجا یا معنای خیانت از دیدگاه سر نایجل و ژنرال کارپوف متفاوت است، یا منافع شخصی ارزش بیشتری در مقابل کشورشان دارد. ارزش‌هایی که در فیلم‌های جاسوسی متفاوت برای هر شخصیت متفاوت است و تبدیل به دلیلی برای خیانت به کشور و اهداف کشورش می‌شود.

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

تضاد شخصیت‌ها

یکی دیگر ازجذابیت‌های پروتکل چهارم این است که پرستون هیچ وقت پتروفسکی را تا قبل از لحظه دستگیری نمی‌بیند. آن دو هیچ گذشته یا خصومت قبلی با یکدیگر ندارند و اصلاً حتی یکدیگر را به صورت شخصی نمی‌شناسند. پرستون یک مأمور قانون شکن سرکش است که حتی برای امنیّت بقیه ممکن است در مترو با اراذل خیابانی درگیر شود. یک پسربچه دارد و خبری از همسرش در خانه نیست. در مقابل او، پتروفسکی فردی ساکت و عبوس است که چیزی جز ماموریتش برایش اهمیت ندارد و حتی زنی که با او شروع به ساخت بمب می‌کند را در ازای یک دستور از مقام بالاترش به راحتی می‌کشد.

با وجود این تفاوت‌ها و با وجود عدم یک رابطه پیش از شروع مأموریت پتروفسکی و تلاش پرستون برای جلوگیری از آن، کشته شدن پتروفسکی به دستور سر نایجل، برای جلوگیری از بازجویی، پرستون را به آن سمت سوق می‌دهد که پی ببرد کاسه‌ای زیر نیم کاسه نهفته است و در انتها مشخص می‌شود سر نایجل با ژنرال کارپوف همکاری داشته است.

از بررسی دابل ایجنت‌های نمایش داده شده در این فیلم و استفاده از آن به عنوان یک مبنا برای بررسی بسیاری از فیلم‌های جاسوسی دیگر می‌توان به اشتراکاتی در رفتار آن‌ها و نحوه نمایش آن‌ها رسید:

  • آن‌ها مانند شخصیت‌های عادی و معمولی رفتار می‌کنند، مگر خط داستانی متفاوت باشد. ممکن است در آخر هویت آنان آشکار شود، یا به طور تدریجی در طول فیلم نقش واقعی و جبهه‌گیری خود را بروز دهند.
  • دابل ایجنت‌ها اغلب از ابتدای فیلم در میان باقی افراد نشان داده می‌شوند؛ مانند همان قاتلی که میان چند نفر قابل شناسایی نیست.

ایان ریچاردسون در نقش سر نایجل ایرواین

ایان ریچاردسون در نقش سر نایجل ایرواین

در فیلم پروتکل چهارم، اولین صحنه‌ای که سر نایجل در آن حضور دارد میان سه نفر دیگر از همکارانش است. او تقریباً ساکت نشسته است و به حرف‌ها گوش می‌دهد؛ تا جایی که رفته رفته از آن جمع بیرون کشیده می‌شود و به طور جداگانه کمی تنهاتر به او پرداخته می‌شود.

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

صحنه‌ای از فیلم «پروتکل چهارم» اثر جان مکنزی

  • دابل ایجنت‌ها و شخصیت‌های اصلی یکدیگر را تحت نظر قرار می‌دهند. به همان اندازه که شخصیت اصلی به دنبال خرابکار و جستجو برای اقدامات او است، در مقابل نیز دابل ایجنت موردنظر از تمامی حرکت‌ها و تصمیم‌های شخصیت اصلی باخبر است. آن‌ها کشش جذابی به یکدیگر دارند.

در پروتکل چهارم، سر نایجل می‌دانست که اگر پرستون بتواند پتروفسکی را بازداشت و از او بازجویی کند، موقعیتش در خطر خواهد بود؛ به همین خاطر دستور داد هر وقت پتروفسکی توسط مأموران سازمان امنیتی رؤیت شد درجا کشته شود. البته این فرض هم وجود دارد که او با کشتن و حتی با زنده نگه داشتن پتروفسکی بازی را می‌باخت؛ چرا که وقتی پتروفسکی با دستور نایجل کشته شد باعث شک پرستون مبنی بر مشکوک بودن نایجل شد و همین طور اگر هم زنده می‌ماند قطعاً اطلاعاتی از همکاری نایجل با سیستم امنیتی شوروی در اختیار بریتانیا قرار می‌داد. بنابراین تنها صحنه‌ای که سر نایجل و ژنرال کارپوف احساس خطر و ترس می‌کنند جایی است که دست‌شان برای پرستون رو می‌شود، و حتی می‌ترسند که او آن‌ها را لو بدهد.

ایان ریچاردسون در نقش سر نایجل ایرواین

ایان ریچاردسون در نقش سر نایجل ایرواین

اغلب شخصیت‌های دابل ایجنت جزئی از شخصیت‌های منفی محسوب می‌شوند؛ مگر زمانی که شخصیت اصلی و دابل ایجنت یک نفر باشند، و بنابراین ما با داستان زندگی او آشنا شده باشیم و توجیهی برای انتخاب و تصمیم‌های او پیدا کنیم، مانند شخصیت دومینیکا اگوروا در فیلم گنجشک سرخ. هر چند کاراکترهای منفی پیچیده جذابیت ویژه‌ای برای مخاطبان دارند، اما جذابیت دابل ایجنت‌ها به صورت مشخص از کجا ناشی می‌شود؟

در فضای جدی و خشک فیلم‌های جاسوسی، اگر دابل ایجنت‌ها هویت‌شان لو برود قطعاً کشته خواهند شد، و این استرس و هیجان با مخاطب در طول داستان فیلم همراه خواهد ماند. در کنار این موضوع آن‌ها افرادی به شدت باهوش، برنامه‌ریز و گاهاً برخوردار از حواسی نکته‌سنج‌تر از فرد عادی هستند؛ و معمولاً کاراکترهای باهوش و شجاع در هر ژانر فیلمی طرفداران خودشان را دارند، در فیلم‌های کاراگاهی افرادی مانند هرکول پوآرو یا شرلوک هولمز وجود دارند، یا گانگسترها در فیلم‌های مافیایی و جنایی می‌توانند این جذابیت را به نمایش بگذارند، چون مخاطب از دیدن فردی کامل با صفاتی که حاکی از قدرت اوست لذت می‌برد.

کارگردانان نیز در این زمینه برای جذاب کردن این شخصیت‌ها، معمولاً رازی را برای‌شان در نظر می‌گیرند تا آن‌ها را کمی پیچیده‌تر جلوه دهند. این شخصیت‌ها اغلب تمایلی ندارند تا درباره‌ی زندگی شخصی خودشان صحبت کنند و سکوت را ترجیح می‌دهند؛ و این قانون را همیشه به یاد دارند که اگر اطلاعات کمتری به دیگران بدهند بیشتر در امنیت خواهند بود.

دابل ایجنت‌ها به هیچ وجه ضرورت یک فیلم جاسوسی نیستند، اما وجود آن‌ها با تمامی نیرنگ‌ها، دروغ‌ها، سکوت‌ها و فرصت‌طلبی‌های‌شان باعث می‌شود فیلم‌های جاسوسی کمی بیشتر ما را هیجان‌زده کنند. با این همه فیلم‌های تریلر یا بهتر است بگوییم فیلم‌های تریلر جاسوسی، همیشه هیجان و جذابیت‌های خود را به همراه داشته‌اند و این موضوع تحت تأثیر شخصیت‌های آن و وجود ایدئولوژی‌هایی است که در طول فیلم برای ما روایت می‌شود. شاید به همین خاطر است که در طول تاریخ سینما بازیگران بزرگی نقش‌های ماندگار این نوع فیلم‌ها را بازی کرده‌اند و گاهاً بخاطر حضور خود در این فیلم‌ها به یاد مانده‌اند؛ یا شاید به همین خاطر است که فیلم‌هایی چون «شمال از شمال غربی» و یا سری فیلم‌های جیمز باند توانسته‌اند سال‌ها پس از اکران اولیه جایگاه خود را در حافظه عمومی سینمادوستان حفظ کنند.

سینمای جاسوسی به نوعی آمال و دغدغه‌های درونی و مستتر ما را به تصویر می‌کشد؛ آن چیزها که گرچه ما به سادگی بروشانز نمی‌دهیم اما همچنان درون‌مان وجود دارند. حس آن نقطه از درون‌مان که دوست دارد تصمیم‌گیری و نگاه عده‌ای از آدم‌ها روی ما باشد، و ما این قابلیت را داشته باشیم که با حق انتخاب‌مان جواب نگاه‌های آن‌ها را بدهیم و احساس قدرت کنیم، هرچقدر هم که این احساس کوتاه و زودگذر باشد. همه‌ی ما از این ماجراجویی برای کشف حقیقت لذت می‌بریم و پا به پای کاراکترها پیش می‌رو‌یم. آیا واقعاً به دنبال حقیقت هستیم یا دروغ؟ از کدام بیشتر لذت می‌بریم؟ دابل ایجنت‌ها به عنوان افرادی که می‌توانند برخی از ساختارها را در همان فضای خشک و سرد سیاست بشکنند بدون ‌شک جذابیت دارند و انکار این نکته بسیار سخت و حتی شاید غیرممکن است.

 

پانوشت‌ها:

  1. When I’m not kissing babies, I’m stealing their lollipops.
  2. Jeffrey Pelt
  3. The Hunt for Red October (1990)
  4. Double Agent
  5. The Fourth Protocol (1987)
  6. John Mackenzie
  7. Michael Caine
  8. Pierce Brosnan
  9. Ian Richardson
  10. John Preston
  11. MI5
  12. Valerie Petrofsky
  13. General Govorshin
  14. KGB
  15. Sir Nigel Irvine
  16. General Yevgeny Karpov
  17. Red Sparrow (2018)
  18. General Vladimir Andreievich Korchnoi
  19. Jeremy Irons
  20. Dominica Egorova
  21. George Berenson
  22. You’ve betrayed your country. You’ve passed on untold numbers of military secrets to Moscow, and endangered the lives of British men and women.
  23. نهست

Leave a Reply