هفت کوتوله اکو
یک بازی گروهی که پی در پی انجام میشود این است که ببینند آیا کسی بیدرنگ نام هفت کوتوله را به یاد میآورد؟ تجربهی من (که البته مربوط است به سوژههای برخاسته از داستان سفید برفی) به من میگوید: اشخاص معمولاً به شش میرسند ولی روی نام هفتمین قفل میکنند و طبیعتاً این هفتمین برای هر سوژهای عوض میشود. میتوانید این را با هفت پادشاه رم هم بیازمایید. یکبار سرویو تولّیو خواهد بود و یکبار تولّو اوستیلیو. ولی یکی از هفت نام تا آخر غیر قابل یادآوری میماند.
اگر برای شما هم رخ داد با یک ترفند یادسپاری آن را امتحان کنید. کوشش کنید یک صحنهی ساده را بهیاد بیاورید. مثلاً یک پزشک سرما خورده و نالان را که دارد میخوابد در حالی که یک پرستار خنگ خجالتی به او میخندد؛ حالا «دکتر، عطسهئو، غرغرو، خوابآلو، خنگول، کمرو و شنگول» پیش رویتان هستند.
با هفت پادشاه قضیه کمی پیچیدهتر است ولی حتماً کسی هست که آن را هم حل کرده باشد. مؤلفان دفترهای «فن یادسپاری» (که این داستان از یونان قدیم آغاز شده است) پیشنهاد میکردند مجموعهی معماریای بسازید. جایی که هر یک از مکانهایش به یک تصویر اختصاص یافته باشد. (گاه شگفتانگیز و گاه ترسناک) به حدی که برای همنامها و متضادها فلان واژه یا فلان محتوا یا فلان اصل علمی یا فلان امر یا سلسله مراتب آسمانی را بهخاطر آورد.
باید به این بیندیشیم که سدههای متمادی مردم ابزار ثبت و ضبط نداشتهاند و حمل و نقل اطلاعات (خاصه روی تختههای سرامیکی و موم) دشوار بوده و دانش از طریق حافظه منتقل میشده و برای یادآوری چیزها ـ که برای استادان و واعظان و دانشپژوهان و وکلای بیتجربه و از این دست اجتنابناپذیر بوده ـ نیاز به تکنیکهای خاصی بوده و اگر این تکنیکها جواب هم میداده (هر چند گاه برخی به خاطر آنها دیوانه میشدهاند چون سامانههای بسیار پیچیدهای طراحی کرده بودند) پس میتوان گفت که این مردم بسیاری چیزها را بهیاد میآوردند بدون این که کتابخانهی گسترده و رایانههای ما را در اختیار داشته بوده باشند.
خلاصه باید مد نظر داشته باشیم که این تجهیزات یادسپاری به فتح گونهی ما ادامه دادند تا پیدایش کتابهای چاپی که از آنوقت بالاجبار بیفایده شدند و به اقداماتی برای هماهنگسازی تمام دانش کیهان و ساختن تئاتری جهانی بدل شدند که نه فقط حاوی همهی آن چیزی که میدانستیم بلکه دربرگیرندهی همهی آن چیزهایی هم بود که برای تولید آگاهیهای تازه به کار میآمد؛ مانند ماشینهای عظیم الکترونیکی پیشانوشتاری.
برخی کتابهای دربارهی هنر حافظه (که پائولو روسی و فرانسیس ییتس از قدیم دربارهی آنها نوشتهاند) را میتوانید با حکاکی غالباً سوررئال شگفتانگیزشان در سن مارینو ببینید. جایی که هفتهی پیش دانشگاه محلی، بنیاد یانگ را در آنجا افتتاح کرده که حاوی هر آن چیزی است که دربارهی حافظه نوشته شده است. از قراردادهای عجیب یادسپاری گرفته تا دانشهای کنونی.
با حضور در نمایشگاه و خواندن کاتالوگ بخشهای مدارک کهن (از یک دستنویس مربوط به سدههای میانه گرفته تا کتابهایی تا سدهی هیجدهم) نمیشد از حافظهی همگانی سخن نگفت. یک رشتهی دانشگاهی که به یمن آن خواه افراد و خواه گروهها آن هویتِ [حافظهی همگانی] را پی میریزند (گرچه بیحافظه را نمیدانیم چه کسی است) و این که به هر حال میان پیشبینیهای تهدیدآمیزی که دربارهی پایان هزاره در دهانها میچرخند حافظهها هم گویا در مسیر تضعیفاند چون تجهیزات بیشماری از هر نوع، آنچه را به کار یادسپاری میآید برای ما حفظ میکنند (و وقتی به آن نیاز داریم در اختیارمان میگذارند) به حدی که مغز را کاهل میکنند.
طبیعی است که با یک ماشین حساب خوب الکترونیکی میتوان جدولها را به خاطر نسپرد. ولی حفظ جدول فقط به درد محاسبه نمیخورد و به برای ورزیده کردن مغز مفید است. برای مغز هم همان اتفاق پاها میافتد. بدیهی است که با وجود ماشین و قطار و هواپیما دیگر نیاز کمتری خواهیم داشت به راه رفتن. ولی وای اگر همان چند ساعت در روز را هم راه نرویم؛ و این درست همان است که در ورزش رخ میدهد. راه رفتن فقط به درد جابهجایی از یک مکان به مکان دیگر نمیخورد، بلکه برای طول عمر لازم است و بدین ترتیب شخصی که در تمام عمرش آموخته روزی چند بیت به خاطر بسپارد در هشتاد سالگی جوانتر از کسی است که به این متکی بوده که اگر به ابیات نیاز پیدا کرد میتواند آنها را در سیدی یا کتاب پیدا کند.
افرادی هم بر این موضوع مدقق شدهاند که اینطور هم نیست که چون رایانه همهی برنامهها را بهیاد داشته و قواعد کارکردشان را دانسته و آنها را به کار وا میدارد، حافظهی ما را مخدوش میکند. اما باز هم خوب است ما هم قدمدوهای یادسپاری بیشتری انجام بدهیم، حتا در مدرسه. قطعاً آموختن هر دانش ادبی یا تاریخی و به خاطر سپردن چند شعر یا فهرستی از تاریخ ها محدود کننده است ولی حتا یادگیری «اسب بازگشته۱» هم راهی است برای بیمه شدن در برابر آلزایمر.